حریر آرامش

در جستجوی راه رسیدن به آرامشم

حریر آرامش

در جستجوی راه رسیدن به آرامشم

تولد این وبلاگ

سلام به همگی  

تا حالا وبلاگ نوشتم و زیاد هم نوشتم ، اما هر کدوم رو به یک دلیل مشترک ادامه ندادم ، عزیزانم رو از وجود اون وبلاگ ها آگاه می کردم و بعد پشیمون می شدم ، چون همه حرف هام رو نمی شد بنویسم ... به همین دلیل معمولا بعد از مدتی دیگه نمی نوشتم ؛  

اما درمورد این وبلاگ خیلی دلم می خواد از منظر متفاوت و نگاه دیگه ای بنویسم و سعی کنم تا اونجایی که می شه کسی رو از وجودش مطلع نکنم ... البته این رو هم اضافه کنم که می خوام سعی کنم ناامیدی هام رو با نوشتن کمرنگ کنم ، چون متاسفانه حسی است که اکثر اوقات با خودم دارم ؛‌البته دلایلش رو هم بعد مدتی خواهید فهمید ، شاید ریشه این ناراحتی ها و ناامیدی ها رو هم از لا بلای این نوشته ها بعد از مدتی خودم بفهمم ... نمی دونم .  

دلم می خواد توی این فضا کلی دوست توی همین دنیای مجازی پیدا کنم ... " دوست " واژه ای که مدتی است از داشتنش محرومم . سعی می کنم منطقی باشم و در هر موردی واقعیت های خودم رو ببینم و بگم براتون ،‌خدا رو چه دیدی شاید به درد شما هم خورد .  

جالبه که هنوز خودم رو معرفی نکردم ؛ من 27 ساله هستم و در آبان ماه به دنیا اومدم ، توی خونواده متوسط از هر لحاظ. تحصیلاتم رو توی ارتباطات و روزنامه نگاری ادامه دادم و سال 86 با یکی از زلال ترین های هستی ازدواج کردم ، مردی که با همه خوبی ها و بدی هاش تکه مهمی از وجودم شده و به نفسش نفسم بنده . شغل نسبتا بی ربطی با تحصیلاتم دارم و توی یکی از کارخونه های خودرو سازی اطراف تهران مشغول به کارم . شاید یکی از بزرگترین سختی هام کنار اومدن با همین شغل بوده باشه ، که حتما هم هست . 

یک مشکل عمده اساسی دیگه دارم که توی پست بعدی مفصل واستون راجع بهش می گم . 

فکر می کنم معرفی خوبی از کار در اومد .  

امیدوارم منو بخونین و با حرفاتون به رسیدنم به آرامش کمک کنید .  

فعلا