حریر آرامش

در جستجوی راه رسیدن به آرامشم

حریر آرامش

در جستجوی راه رسیدن به آرامشم

اسم نداره

دارم از توی دفتر به آسمون نگاه می کنم ، واقعا امروز خیلی تمیز تر از چندین و چند روز گذشته است ... خدا رو شکر. هنوز سرما خورده و مریضم ، یعنی تصویر دارما ، صدا ندارم فقط :)) 

دیشب خیلی زود خوابیدم ساعت 9.30 اما هنو خوابم می آد نمی دونم چرا این همه کسر خواب دارم این روزها . پس فردا تاسوعاست ... هرسال حس و حالم عرفانی تر  از امسال بود ؛ انگار یه چیزی در من نیست دیگه .  

اما خودش می دونه که من بدون دیدگاه های مذهبی ، همین طوری دلی خیلی دوسش دارم ، کیو ؟ ... عباس (ع) رو دیگه

۰۰۰

سلام  

یه سفر کوتاه رفته بودم خارجه ، نبودم چند روزی ، و الا که خلوت و آرامش این صفحه ها رو به هیچ قیمتی از دست نمی دم .  

باهمسری و خواهرش رفته بودیم ، نمی دونم ولی همه اش توی دلم انتظار داشتم خواهرش به خاطر اینکه ما خلوت مون رو باهاش قسمت کردیم و خیلی هم تا حالا این کار رو کردیم یه اشاره کوچیک بکنه که دریغ ؛‌کلا من دو سه سالیه که خیلی متوقع شدم از دیگران ؛ راستش ته دلم از همسری هم خیلی گرفته ... یه جورایی بین من و خونواده اس ، عملا همیشه به سمت خونواده رفته ولی کلا یه سیاستی داره که نتونی بهش حرفی بزنی ، تا حالا ندیدم حرف و عملش یکی باشه ، یه چیزی در گوشی بهتون بگم ؟ خیلی دلگیرم از دستش دلم می خواد خونوادش هرگز نبودن .  

من خیلی توی زندگی با همسرم صبر به خرج دادم ؛ خیلی حرف های تلخ از خونوادش شنیدم ؛ خیلی تلخی و نامهربونی های رفتاری دیدمو به خاطر همسرم صبر کردم ... دلم گرفته دوستان ، خیلی گرفته . 

 دارم باور می کنم ازدواج بعد از مدتی تبدیل می شه به یک درد اجباری .  

نمی تونم درست وکامل براتون توضیح بدم ...

از این همه اتفاق

سلام  

امروز شنبه است و اول هفته .  

نکته مهم اینجاست که تولد همسری ما هم هست ، البته تولدی که از دیروز شروع شده ، دیروز ناهار رو که مهمون خونه مادرشوهری بویم ، دیشب شام رفتیم خونه مامانینا و امشب هم که با بچه ها هستیم .  

قراره دوشنبه صبح بریم دوبی ، بچه ها مامانبزرگم به خاطر فشار خون بالا و کیسه صفرا بستری شده بیمارستان ، دعا کنید حالش خوب بشه . خیلی حالم گرفته است ، می دونم احتمالا این حرفم خوشایند خیلی ها نیست ولی صادقانه بخوام بگم دلم واسه این سفری که این همه براش برنامه ریختم می سوزه خیلی .  

داشتم الان به همکارام می گفتم که خدا یا خیلی با من حال می کنه و رفیقه ، که این همه سر به سرم می ذاره ، یا اصلا از ریخت و قیافه نحس من خوشش نمی آد که این جوری همیشه لب خط و دقیقه نود هستم .  

 

زیاده عرضی نیست

کار

نمی خوام هی برم با آدرس وبلاگم جاهای مختلف نظر بذارم تا آمار دوستام و کسایی که واسه ام نظر می دن بره بالا ؛ دلم می خواد یه روزی خود این نوشته ها مخاطبای خودشونو پیدا کنند .  

رئیس الان یه چیزی گفت که اصلا در جریانش نبودم از قرار معلوم قائم مقام مدیر عامل قبلی دستور انتقال من رو به سایت 2 شرکت مون که واقعا توی یک ناکجاآباده داده بوده که رئیس جلوی نامه رو گرفته بوده ، واقعا هم نمی دونم در من چه نقصی دیدن که این کار رو کردن .بیشتر از این که ناراحت بشم واسه این اتفاق یا بخوام غصه اش رو بخورم ( چون عمرا من یه همچنین جایی برم ) و ( خدا به نظرم به شدت مراقب من هست ) اما دلم می خواد بدونم نقص کارم چی بوده فقط همین ، چون شما که غریبه نیستید کاری که من انجام می دم از عهده یک آدم با تحصیلات زیر دیپلم هم بر می آد ... خیلی دلم می خواد بدونم یعنی این فوق لیسانسی که من دارم این قدر هم به دردم نخورده .  

دلم می خواد توی این پست ، یه خورده از خودم واسه تون بگم . من آدم زودرنج و حساسی هستم و شاید این بزرگترین ایراد اساسی من باشه ،‌کارشناس ارشد علوم ارتباطات اجتماعی هستم ، زبان انگلیسیرو در حد معقولی می دونم ، علوم مدرن روز رو آگاهم روزانه حد اقل 1 ساعت مطالعه آزاد می کنم ، توی محیط اداری و کاری و حتی زندگی شخصی آدم فضولی نیستم به هیچ وجه ، در بیشتر موقعیت ها سکوت رو به جای گرفتن حقم انتخاب کردم و خلاصه اگه بخوام بگم ، در کل یک آدم معمولی هستم ...  

به خاطر تلاش هایی که تا حالا توی زندگی کردم دلم پره ، به خاطر لحظه های سخت دلم پره به خاطر پس انداز نداشتن و به خاطر تنهایی مفرط .

دوستی واقعی

یعنی دیدین یه وقتایی آدم ناخواسته فکر می کنه دیگرون هم مثل خودش باهاش تا می کنن ، یعنی اگه شما توی یه مسائلی شرم حضور دارین ، یا نگران هم می شین یا هر چیز دیگه ای توی دلون ناخودآگاه انتظار دارین اطرافیانتون هم مثل خودتون باهاتون تا کنن ، غافل از اینکه از این خبرا نیس به هیچ وجه ، به هیچ وجه .  

امروز تولد یکی از صمیمی ترین دوستای سابق این جانبه ... یک ادمی که روزی بهش خیلی تکیه می کردم و دوسش داشتم حتی توی یک پرسه زمانی تمام دلخوشی زندگی من بود ... اما الان خیلی وقته اون روزا گذشته از دوستی مون فقط یه مشت خاطره و یه دنیا توقع و به نظر من کلی رو دربایستی مونده .  

امشبم می آد خونه ما ... دلم نمی خواد توضیح بدم راجع بهش ، فقط دلم به معنای واقعی یه رفیق واقعی می خواد . 

روز همگی خوش